Dariy tilida ortirma nisbat


II BOB. DARIY TILIDA FE’L NISBATLARINING AHAMIYATI VA QOLLANILISHI


Download 136 Kb.
bet7/10
Sana23.12.2022
Hajmi136 Kb.
#1048525
1   2   3   4   5   6   7   8   9   10
Bog'liq
Abduraximov Asror

II BOB. DARIY TILIDA FE’L NISBATLARINING AHAMIYATI VA QOLLANILISHI
2.1 Dariy tilidagi fe’l nisbatlariga misollar
عدالت حاکم
در زمانه های قدیم در یک شهر حاکمی بود که عدالت را خیلی دوست داشت. روزی از کنار یک قلعه میگذشت و دفعتاً متوجه مردی شد که در زیر دیوار آن قلعه افتاده بود و از شدت درد ناله میکشید. حاکم به گادی وان دستور داد توقف کنند. پیاده شد و از آن مرد علت حالش را پرسید. آن مرد گفت که من دزد این شهر هستم و میخواستم این قلعه را که به یک زرگر تعلق دارد دزدی کنم. اما وقتیکه به دیوار بالا میشدم تصادفاً افتادم و خیلی افگار شدم چنانچه پایم شکسته است.
حاکم صاحب قلعه راخواست و پرسید که چرا دیواررا اینقدر بلند ساخته ای؟ آن زرگر جواب داد که من گناهی ندارم. گلکاری که این دیواررا میساخت هر روز دو پخسه میزد و مزد یک پخسه را میگرفت. حاکم تعجب نمود و یکی از خدمتگاران را پشت آن گلکار فرستاد و چون اورا آوردند پرسید که چرا کار زیاد میکردی و مزد کم میگرفتی؟ گلکار جواب داد که من هیچ گناهی ندارم. این زرگر دختر زیبائی دارد و وقتیکه من اینجا کار میکردم دخترش از دروازه می برامد و طرف من مینگریست. چون آن دختر خوشم آمده بود کوشش می کردم اینجا دیرتر بمانم و به این دلیل بسیار کار کرده ام.
حاکم فوراً دختر زرگرراخواست و گفت که چرا همیشه از این دروازه میبرامدی و گلکاررا متوجه خود میساختی؟ دختر جواب داد: ما دیگر دروازه نداریم و از این سبب مجبور بودم هر بار از این دروازه برایم. این دروازه را نجار به این طرف ساخته است. حاکم نجاررا خواست و پرسید: چرا دروازه را باین طرف ساخته ای؟ نجار هر چه فکر کرد بهانه ئی نیافت و حاکم دستور داد نجاررا به محبس برده به دار آویخته کنند.
در راه محبس عسکری که نجاررا می برد آهسته در گوشش گفت: اگر بمن یک مقدار پول بدهی حاضر هستم ترا از اعدام نجات بدهم. نجار که البته به مرگ خود راضی نبود پیشنهاد آن عسکررا قبول کرد و باو یک مبلغ پول داد. عسکر اورا رها کرد و خودش نزد حاکم برگشته سلام داد و گفت : جلاد هرچه سعی کرد نجاررا بدار بکشد باین کار موفق نشد زیرا قد نجار کوتاه است و به دار نمیرسد. حاکم گفت: برو، در شهر بگرد و مردی را که قدش به دار برسد پیدا کن و به محبس آورده اعدام کن.
عسکر در شهر گشت تا اینکه مرد بلند قامتی را پیدا کرد و نظر به امر حاکم شه جرم شکستن پای آن دزد به دار آویخت. چنین بود عدالت آن حاک21


Download 136 Kb.

Do'stlaringiz bilan baham:
1   2   3   4   5   6   7   8   9   10




Ma'lumotlar bazasi mualliflik huquqi bilan himoyalangan ©fayllar.org 2024
ma'muriyatiga murojaat qiling